12.07.2015 Views

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

‏"حاال نوبت توئه"‏او از جایش تکان نخورد،‏ حتی چشمانش را باز نکرد،‏‏"من فکر کنم یه حمله عصبی دارم"‏من درحالی کهچشمانم را می چرخاندم گفتم:‏‏"عالیه،‏ تو نمی تونی انجامش بدی"‏شاید من باید پسر کودن را با خودم می اوردم:‏‏"بکی؟"‏‏"من نمی تونم"‏‏"خیله خوب،‏ خیله خوب،‏ سر بخور پایین"‏هر دو ما در دو جهت مختلؾ لیز خورده بودیم و پایین امده بودیم،‏ میله ها ما را جدا کرده بودند اما دوستی مان را نه،‏بکی گفت:‏‏"امیدوارم همه چیز رو خراب نکرده باشم"‏‏"هی،‏ حداقل تو منو تا اینجا رسوندی"‏او نگاه تشکر امیزی به من انداخت:‏‏"من این بیرون رو میپام"‏‏"نه،‏ برو خونه،‏ یه نفر ممکنه تو رو ببینه"‏‏"تو مطمئنی؟"‏من شوخی کردم" چرخیدن دور و بر تو تفریح داشتاما من دیگه باید برم"‏‏"امیدوارم چیزی رو که دنبالشی پیدا کنی"‏بکی در ارامش و امنیت بر روی صندلی اش نشست و به سمت خانه اش حرکت کرد و من به دنبال کاراگاه بازی امرفتم،‏ من راون،‏ بازرس اداره تحقیقاتم،‏ من باید به این شایعات پایان می دادم و اگر انها بیشتر از شایعه بودند دنیا باید ازان خبردار می شد.‏تنها نور روشن از چراغ پنجره زیر شیروانی و اتاق پسر وحشی می امد،‏ زمانی که با نوک پا در اطراؾ خانه میگشتم می توانستم صدای گیتار الکتریکی را بشنوم،‏ خوشبختانه صدای پارس سگ را نشنیدم.‏ من پنجره محبوبم را پیداکردم،انجا هیچ تخته یا اجری نبود و پنجره شکسته با یکی از جدید هایش جای گزین شده بود.‏ اگر انها چیزی را در اینقصر درست کردند چرا باید این پنجره به خصوص باشد.‏71 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!