. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
- No tags were found...
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
بعد از اینکه به جمعیت سیاه پوش دالس ویل ملحق شدیم در حالی که یک سودا را به دست من می داد گفت:"عجیب نیست؟ امشب ما بین اینا ؼریبه نیستیم""اجازه بده تا امشب ازش لذت ببریم، فردا همه چی به حالت عادیش بر می گرده"افراد شیطان مهمانی لبخند می زدند و خوش می گذراندند اما ان وقت بود که من متوجه هیبتی شدم که داشت به اهستگیاز جاده باال می امد. در حالی که نفسم را حبس می کردم گفتم:"ترور! اون اینجا چی کار می کنه؟"او در حالی که وارد مهمانی می شد فریاد زد:"اون و تموم خونوادش هیوالن"گفتم:"دوباره نه"تمام چشمها به ترور دوخته شده بود، به سرعت گفتم:" الکساندر، برگرد داخل"اما او از جایش تکان نخورد. ترور در حالی که به جفت وحشی مناشاره می کرد گفت:"اون نصفه شب با اون عجیب الخلقه میره توی قبرستون"و ان وقت فریاد کشید:" قبل از اینکه اون بیاد اینجا این دور و بر هیچ خفاشی نبود"من گفتم:"و قبل از اومدن تو به اینجا هیچ بازنده ای توی شهر نبود"پدرم با تحکم دستور داد:"راون، اروم باش"مت در حالی که با جک پترسون که از پشت سر او را دنبال می کرد جلو تر می امد گفت:"بس کن"ترور پر خاش کنان در حالی که به خراش روی گردنش اشاره می کرد گفت:"اینجا رو نگاه کن، یه خفاش به من حمله کرده"روبی گفت:146 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .