. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
. ØªÙ Ø§Ù Û ØÙÙÙ Ù Ø§Ø¯Û Ù Ù Ø¹ÙÙÛ Ø§Û٠اثر ٠تعÙ٠ب٠٠ترج٠بÙد٠٠Ùر Ú¯ÙÙÙ Ú©Ù¾Û Ø¨Ø±Ø¯Ø§
- No tags were found...
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
"اما اگه من اینجا می اومدم ما زودتر همدیگه رو مالقات می کردیم"من او را زیر توپ برفی ای که قبال من و ترور زیر ان با هم بحث کرده بودم محکم بؽل کردم. مونیکا هارو وس وجودی کارتر از ما رد شدند و دو بار عکس گرفتند.فکر می کنم چشمانشان داشت از سرهای ارایش شده شان بیرون میزد. اماده بودم تا اگر انها چیزی بگویند با انان بجنگم اما می توانستم از روی فشاری که الکساندر به مچ دستانم می اوردبگویم که او می خواست من ارام بمانم. دخترها به شیوه خاله زنکی خودشان نجوا کردند و خندیدند و راهشان را به سمتسالن ورزش ادامه دادند. در ازمایشگاه شیمی را که قفل نبود باز کردم و گفتم:"اینجا جاییه که من شیمی یاد نمی گیرم، معموال مجبورم دزدکی وارد مکانها بشم این یه رسمه"" به هر حال همیشه دلم می خواست بدونم چرا تو یواشکی..."وسط حرفش پریدم"اینا رو نگاه کن"به ظروفی که روی میز ازمایشگاه بودند اشاره کردم و گفتم:"یه عالمه محلول اسرارامیز و قابل انفجار اینجا هست ، اما اینا که تو رو اذیت نمی کنه می کنه؟""عاشق اینجام"او یک ظرؾ ازمایشگاه را طوری که انگار یک شراب مرؼوب بود نگهاسمش را بر روی تخته سیاه نوشتمداشت. من او را به سمت میز هل دادم و بعد"هیچ کس نماد پتاسیم رو میشناسه؟دستتو ببر باال""من می دونم""بله الکساندر؟""K"“درسته تو امسال رو قبول شدی"او دوباره دستش را باال برد و گفت:"خانوم مدیسون""بله؟""میشه یه لحظه بیایداینجا؟ فکر کنم به یکم اموزش خصوصی احتیاج دارم ، فکر می کنید می تونید کمکم کنید؟""اما من همین االن بهت بهت یه نمرا A دادم""این بیشتر در مورد اناتومیه"123 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .