12.07.2015 Views

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

. تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی بردا

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

او خندید و دوباره شروع به بوسیدن من کرد.‏ در حالی که این بار من بودم که برای نفس کشیدن کنار می کشیدمپرسیدم:‏‏"پس این معنیش اینه که ما دیگه با همیم؟"‏‏"چی؟"‏" ما دستهای همو نگه خواهیم داشت و برای نهار میریم بیرون؟ توی اخر هفته ها با هم فیلم تماشا می کنیم؟"‏" اره،‏ حاال هر چی"‏‏"پس ما با همیم؟"‏او خندید و گفت:‏‏"اره،‏ تو میتونی منو نگاه کنی که فوتبال بازی می کنم و من می تونمتو رو ببینم که داری به یه خفاش تبدیل میشی"‏او به نرمی گردن من را گاز گرفت‏"شرط می بندم تو از این کار خوشت میاد،‏ خوشت میاد مگه نه دختر هیوال؟"‏قلبم فرو ریخت.‏ البته من واقعا نمی خواستم دوست دختر ترور باشم.‏ اصال شبیه به این نبود که او مریخ باشد و منزهره،‏ ما حتی از یک دنیای یکسان هم نبودیم.‏ من حتی او را واقعا دوست نداشتم.‏ می دانستم چرا او مرا به اینجا اوردهبود،‏ می دانستم که او می خواست چه کار بکند و می دانستم که می خواست به چه کسی بگوید و از او ده دالر بابتشرط بندی سر بدست اوردن دختر وحشی ببرد.‏ من ارزو می کردم که ای کاش اشتباه کرده بودم در مقابل او داشتدرستی اش را به من ثابت می کرد.‏ وقتش بود که به کارمان برسیم.‏" می خوای ببینی چرا من سفید نمی پوشم؟ می خوای پرواز کنی؟"‏او یکه خورد اما لبخندی مشتاقانه زد.‏‏"شرط می بندم تو مثل یه ابر دختر پرواز می کنی.‏ "من او را مجبور کردم تا از حصارها بگذرد و وارد جنگل بشود.‏ واضح بود که من می توانستم بهتر از او ببینم،‏عادتهای شبانه ام همیشه باعث دید بهتر من در تاریکی می شد،‏ نه به خوبی گربه اما نزدیک به ان.‏ با وجود ماه زیباییکه حاال راهنمای من بود من احساس امنیت می کردم،‏ به باال نگاه کردم و چند خفاش را که بین درختان پرواز می کردنددیدم.‏ قبال هرگز در دالس ویل خفاش ندیده بودم اما من قبال به مهمانی هم نرفته بودم.‏تروردر حالی که شاخه ای را از موهایش جدا می کرد گفت:‏" من نمی تونم هیچی ببینم.‏ "همانطور که ما جلوتر می رفتیم او طوری بازویش را به اطراؾ تکان می داد که انگار می خواست به چیزی ضربهبزند.‏ بعضی از مردم وقتی که مست می کنند خشن می شوند،‏ بعضی از مستها هم اب دهانشان راه می افتد اما تروریک مست وحشت زده بود.‏ او داشت به سرعت جذبه اش را از دست می داد،‏ او گفت:‏26 تمامی حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به مترجم بوده و هر گونه کپی برداری و انتشار از ان به هر نحو منوط به اجازه مترجم می باشد .

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!